چمران از نگاهی دیگر

ساخت وبلاگ
چیزی از عوالم ظاهر آن لحظاتی که با مصطفی بودم و حتی بعد که ازدواج کردیم چیزی از عوالم ظاهری نمی دیدم، نمی فهمیدم. به پدرم گفتم: «جشن نمی خواهم فقط فامیل نزدیک...» پدرم گفت: «به من ربطی ندارد؛ هر کار که می خواهید بکنید.» صبح روزی که بعد از ظهرش عقد بود، آماده شدم که بروم دبیرستان برای تدریس. مادرم با من صحبت نمی کرد، عصبانی بود. خواهرم پرسید: «کجا می روید؟» گفتم: مدرسه. گفت: «شما الان باید بروید برای آرایش، بروید خودتان را درست کنید.» من بروم؟ رفتم مدرسه. آنجا همه می گفتند: «شما چرا آمده اید؟» من تعجب ... اخبار آرایش کلمات...
ما را در سایت اخبار آرایش کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دانلودی aranews بازدید : 208 تاريخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت: 23:44